برگزاری جلسه اخلاق در مدرسه فاطمه الزهرا سلام الله علیها بیجار

شناسه خبر : 36233

1395/10/06

تعداد بازدید : 337

برگزاری جلسه اخلاق در مدرسه فاطمه الزهرا سلام الله علیها بیجار
برگزاری نشست اخلاقی در مدرسه فاطمه الزهرا سلام الله علیها بیجار

 به گزارش معاونت فرهنگی مدرسه قاطمه الزهرا (س) بیجار مورخ95/10/5جلسه اخلاق عمومی با حضور حجت الاسلام والمسلمین مرادی امام جمعه محترم شهر برگزار گردید. در این جلسه مراسم ختم قرآن به جهت درگذشت پدر گرامی سرکار خانم رحیمی از طلاب سطح 3 نیز برگزار شد.

حجت الاسلام والمسلمین مرادی جلسه قبل که در رابطه با یقین صحبت نمودند در این جلسه نیز ادامه همان مباحث را مطرح نمودند.

ایشان به ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام اشاره نمودند و اظهار داشتند که در قرآن آمده حضرت ابراهیم از خداوند برای رسیدن به یقین درخواست نمود تا مردگان را در مقابل چشمش زنده کند و به ماجرای حضرت عذیر نیز اشاره ای داشتند.

آقای مرادی در ادامه فرمودند: مردم خطاب به امام علی علیه السلام می گفتند : یا امیرالمومنین (علیه السلام) این همه عبادت می کنی آیا خدا را دیده ای و ایشان فرمودند من خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم، خدا با چشم مادی دیده نمی شود بلکه با چشم دل دیده می شود.

حجت الاسلام والمسلمین مرادی بیان داشتند:  ما باید تلاش کنیم که یقینمان درست شود وقتی که یقین انسان بالا رود تحمل سختی و دشواری ها برای انسان آسان می گردد تحمل ترک گناه و تحمل انجام عبادات برای شخص آسان می گردد.

ایشان در ادامه به داستانی اشاره کردند و فرمودند عمر بن وهب شخصی بود که با پسرش در جنگ بدر روبه روی پیامبر خدا صل الله علیه و آله جنگیدند و پسرش به اسارت مسلمانان درآمد و خودش به مکه بازگشت در محلی که با صفوان نشسته بودند و غیبت پیامبر صل الله علیه و آله را می کردند صفوان به او گفت که چه فکری در باره پیامبر می کنی و او گفت که من در جنگ بدر کینه و خشم پیامبر را به دل دارم و لی دو چیز باعث شده که او را نکشم یکی آنکه پسرم در اسارت پیامبر است و میترسم اورا بکشند و دیگری قرض و بدهی دارم که می ترسم بر ذمه من بماند. صفوان خطاب به او گفت هر دو آنها به عهده من دیه پسرت را می دهم و قرضت را هم پرداخت می کنم تو برو و پیامبر صل الله علیه و آله را بکش.

عمر بن وهب به مدینه آمد و با شمشیری که داشت به مسجد رفت و نزدیک پیامبر شد پیامبر صل الله علیه و اله او را تحویل گرفت و خطاب به او فرمودند چگونه شد که به اینجا آمده ای عمر بن وهب گفت برای دیدار شما پسرم در اسارت شماست و پیامبر خطاب به او فرمودند اگر اینطور است چرا با خود شمشیر حمل می کنی و او پاسخ داد در راه ترسیدم آسیبی به من رسد به همین علت شمشیر حمل نمودم.

پیامبر جمله ای به او گفت که اوبه یقین رسید ؛پیامبر صل الله علیه و آله ماجرای او و صفوان و گفته هایی که بین آن ها رد و بدل شد را بیان نمود و عمر با تعجب گفت که از این ماجرا جز من و صفوان کسی خبر ندارد حتی درباره ی آن به همسرم هم چیزی نگفتم شما چگونه مطلع شدید.و در همان لحظه شهادت گفت و مسلمان شد و اسلام آوردن او همراه با یقین بود. و بعد هم برای تبلیغ اسلام از پیامبر اجازه خواست که به مکه برگشته و دین مبین اسلام را برای همه بازگو کند.

وی گفت: انسان که به یقین برسد در وجودش انقلابی به پا می شود.عبادت همراه با یقین باعث  می شود که واجبات را با یقین و باور انجام دهندو در حدیث قدسی که از امام باقر علیه السلام نقل شده آمده است که خداوند فرموده اند هیچ چیزی به اندازه انجام واجبات بنده را به من نزدیکتر نمیکند.

وی به نشانه های یقین اشاره داشت و گفت از نشانه های یقین که در کلام معصومین هم آمده صبر و توکل و رضامندی است .امیر المومنین علیه السلام فرمودند که صبر ثمره ی یقین است و در جای دیگر فرموده اند که رضا مندی از ثمرات یقین است. و در جای دیگر آمده است که ایشان فرمودند توکل از قوه و اقتدار یقین است.